تاریخچه اجتهاد و فقه در شیعه چگونه است؟

بررسی تاریخچه اجتهاد شیعه از آن نظر مهم است که باعث رفع شبهات نسبت به تاریخ فقه شیعه شده و اشکالات مربوط به اجتهاد و قوه استنباط را بر طرف میکند.

بررسی اجمالی تاریخچه اجتهاد شیعه

تاریخ اجتهاد فقهی در مذهب شیعه دوره های مختلفی را چون دیگر دانش ها پیموده است:

1. عصر رسول خدا:

عصر مشترک همه مسلمانان بوده كه همگى احكام خويش را بدون واسطه از آن حضرت مى گرفتند.

2. عصر حضور امامان اهل بیت(ع):

تلاش های ائمه اطهار(ع) برای تبیین احکام و حل مشکلات امت اسلامی نمودهای متفاوتی داشت که یکی از آنها پرورش فقهایی از میان اصحاب خود بوده است.

3. عصر شكل ‏بندى و تبويب فقه‏:

با شروع دوران غیبت کبری فقیهان جامع الشرایط مسئولیت افتا و پاسخ‏ گویى را به عهده گرفتند. در این مرحله، کار کسانی که باید آنان را‌ محدّث‌-فقیه نامید، تنظیم نصوص در قالب عبارات فقهی بدون ذکر سند بود.

4. عصر تحوّل در عرصه فقاهت و اجتهاد:

اين دوره از عصر شيخ طوسى و با نوشتن كتاب «مبسوط» آغاز شد. در این دوره مسائل جدید با استفاده از قواعدو اصول کلی و تفریع فروع نگاشته شد.

5. عصر ركود و تقليد:

اين دوره از نيمه قرن پنجم آغاز و تا پايان قرن ششم ادامه مى يابد. به سبب عظمت علمى شيخ طوسى تا سالها فقيه مستقلى كه بتواند بر خلاف نظرات شيخ فتوا دهد يافت نشد.

6. عصر تجديد حيات فقه:

در اواخر قرن ششم راه نقد افكار شیخ طوسی گشوده شد. پرچمدار نهضت نقد آرای شیخ طوسی، محمّد بن ادريس حلّى بود. از دیگر علمای بزرگ این دوره «محقّق حلّى» نویسنده کتاب «شرایع الإسلام» است.

7. عصر اخبارى گرى‏:

در اوایل قرن یازدهم هجری قمری، حدیث گرایی با فعالیت های شخصی به نام محمد امین استرآبادی مجددا ظهور کرد. اخباری ها فقط اخبار و احادیث را در استباط احکام شرعی موجّه دانستند و اعلام کردند که «قرآن» و «اجماع» و «عقل» را به عنوان راه های استنباط احکام به رسمیت نمی شناسند.

8. عصر تجديد حيات اجتهاد:

اين دوره، از اواخر قرن دوازدهم آغاز شد و اخباری گری را به طور کلی از جریان مسلط حوزه های علمیه به زیرکشید. در اواخر سلطه اخباريون علّامه وحيد بهبهانى در برابر تفكّر اخبارى گرى برخاست و مبانى اخباريون را نقد كرد و به تقويت مبانى مجتهدان اصولى پرداخت.

9. عصر نوآورى هاى فقهى‏:

اين دوره، از نيمه قرن سيزدهم آغاز شد. پيشواى این نوآوری ها در فقه و اصول، شيخ مرتضى انصارى بود. آخوند خراسانی یکی از برجسته ترین شاگرادن شیخ انصاری بود که خود نيز داراى نوآورى هايى در «اصول فقه» است.

مراجع تقلید تاریخچه فقه شیعه و اجتهاد

پاسخ تفصیلی درباره تاریخچه فقه شیعه:

بدون ترديد عصر رسول خدا(صلى الله عليه و آله) عصر مشترک همه مسلمانان بوده كه همگى احكام خويش را بدون واسطه از آن حضرت مى گرفتند و آن حضرت تنها مرجع علمى مسلمانان به شمار مى رفت. پس از رحلت آن حضرت با توجّه به اقبال مردم به اسلام و گسترش سرزمین اسلامى و پديد آمدن حوادث تازه و مسائل جديد، لازم بود پرسش هاى تازه پاسخ داده شود.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اين موضوع را با معرّفى اهل بيت(علیهم السلام) در كنار قرآن كريم به عنوان مرجع علمى مسلمين پس از خود، جبران كرد. حديث متواتر و معروف «ثقلين» گوياى اين مطلب و دليل بر آينده نگرى رسول خداست. ائمّه اهل بيت(ع) هر زمان فرصتى دست مى داد براى تبيين احكام و معارف و حل مشكل امّت اسلامى و صيانت از شريعت، تلاش مى كردند و بر اساس میراث علمی و فرهنگی آنان نیز دوره های مختلفی از تاریخ فقه و اجتهاد پدید آمد.(1)

دوره اول: عصر حضور امامان اهل بیت(ع)

تلاش های ائمه اطهار(ع) برای تبیین احکام و معارف و حل مشکلات امت اسلامی و صیانت از شریعت، نمودهای متفاوتی داشت که یکی از آنها پرورش فقهایی از میان اصحاب و شاگردان خود بوده است. آن حضرات برخى از شاگردان برجسته خود را كه از قدرت استنباط و اجتهاد برخوردار بودند، به ممارست در اين فن و استخراج احكام دينى تشويق مى‏ كردند.

گاه به صورت يک دستور كلى مى فرمودند: «إنَّمَا عَلَينَا أن نُلقِى إلَيكُمُ الأُصُولَ وَ عَلَيكُم أَن تَفَرَّعُوا»(2)؛ (بر ماست كه اصول [و كليات احكام] را بر شما القا كنيم و بر شماست كه فروعات آن را خود به دست آوريد) و گاه نيز به برخى از شاگردان برجسته خود دستور مى دادند براى مردم فتوا دهند. يكى از همين نمونه ها، دستور حضرت علی(عليه السلام) به قُثّم بن عبّاس فرماندار آن حضرت در مكّه است كه فرمود: «واِجْلِسْ لَهُمُ اَلْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ اَلْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ اَلْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ اَلْعَالِمَ‏»(3)؛ (صبح و عصر براى رسيدگى به امور مردم، مجلسى فراهم ساز! به آنان كه فتوا خواهند، فتوا ده، جاهلان را بياموز و با دانشمندان به بحث و گفتگو بپرداز).

نمونه ديگر توصيه امام باقر(عليه السلام) به ابان بن تغلب است كه فرمود: «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُك‏‏»(4)؛ (در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا بده! زيرا من دوست دارم همانند تو در ميان شيعيان ديده شود).

گاهى نیز به مردم اجازه مى دادند مسائل دينى خود را از شاگردان شايسته و مورد اعتماد اين مكتب فرا گيرند. همان گونه كه امام رضا(عليه السلام) در پاسخ كسى كه از آن حضرت سؤال كرد که آیا به علت عدم دسترسى به امام(ع) مى تواند مسائل دينى خود را از يونس بن عبد الرحمن بپرسد، فرمود: آرى مى توانى.(5)

ائمه اهل بیت(علیهم السلام) گاهی نیز شيوه اجتهاد را به شاگردان خويش مى آموختند كه به عنوان نمونه می توان به پاسخ امام صادق(عليه السلام) به پرسش عبدالاعلى، درباره نحوه مسح بر ناخن پايى اشاره کرد كه مجروح شده و پارچه اى بر آن گذاشته شده است. امام عليه السلام فرمود: «يُعْرَفُ هذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»امْسَحْ عَلَيْه‏»(6)؛ (اين مورد و همانند آن، از كتاب خدا فهميده مى شود. خداوند فرمود: «در دين [اسلام] خدا كار سنگين و سختى بر شما قرار نداد». بنابراين بر همان پارچه [جبيره] مسح كن). بر این اساس می توان گفت که ائمه(علیهم السلام) نوعی اجتهاد و افتای محدود را میان اصحاب خویش تشویق‌ می‌کردند.

در این نگرش،‌ اجتهاد،‌ همزمان با نفی رأی و قیاس ـ در اصطلاح رایج سنّی یا ابوحنیفه ای آن ـ بـه معنای تلاش برای استخراج احکام از اصول کلّی، مقایسه عام و خاص، مطلق و مقید،‌ و سنجش اسناد روایات و ترجیح یکی بر دیگری و مسائلی از این قبیل، مورد تأکید قرار می‌گرفت. همان طور که از امام صادق(علیه السلام) نقل شد، ائمه در مسائل فقهی به صراحت وظیفه خود را بیان اصول و قواعد کلی دانسته و تفریع و استنتاج احکام جزئی را به‌ عهده‌ پیروان‌ خویش گذارده‌ اند.

به هر حال مهم ترین ویژگی های این دوره تاریخی که در آن ائمه در میان مردم بودند حضورشان و نقش بسیار سرنوشت ساز آنان در تبيين شريعت و صيانت آن از تحريف بوده است. در این دوره به خاطر دسترسی مردم به ائمه، همگان به حكم شرعى واقعى می توانستند دست بیابند. معنای علم فقه نیز در این دوره تاریخی در فراگيرى سنّت و احاديث، حفظ و نقل آنها و فتوا دادن بر اساس آنچه كه از آيات قرآن و احاديث به طور روشن به دست مى آمد، خلاصه مى شد.

درباره معنای مصطلح اجتهاد یعنی «رد فروع بر اصول» نیز می توان گفت که در اين دوره جز در مواردی که به دلیل دوری مسافت یا دلایل دیگر، دسترسی به ائمه(علیهم السلام) ممکن نبود، جایی برای مصداق یافتن اجتهاد وجود نداشت. در بیانی کلی می توان گفت که در این دوره حديث و فقه با هم آميخته بود و مسائل فقهى بر اساس احاديث و غالبا به صورت غير منظم تدوين و با اسنادش ذكر مى شد.(7)

دوره دوم: عصر شكل ‏بندى و تبويب فقه‏

با شروع دوران غیبت کبری و صادر شدن توقیع شریف حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) مبنی بر «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا»(8)، مرحله دوم و جدیدی در فقه شیعه آغاز شد که به‌ «عصر‌ محدّثان» شهرت یافته اسـت.

در این دوره مسأله رجوع به فقیه شکل دیگرى به خود گرفت؛ فقیهان جامع الشرایط مسئولیت افتا و پاسخ‏ گویى را به عهده گرفتند و خلأ و مشکل عدم دسترسى به امام معصوم را با حضور خود در عرصه اجتماع پر کردند. در این مرحله، کار کسانی که باید آنان را‌ محدّث‌-فقیه نامید؛ عموما تنظیم نصوص در قالب عبارات فقهی ـ بدون یاد از سند و با حذف‌ و اضافه کردن بر عبارت ـ برای منظم بودن بحث‌های فقهی بود. در واقع در این دوره فقه اهل بيت(عليهم السلام) كه بدون شكل بندى بود تغيير كرد و با تبويب(ذیل بندی موضوعات مختلف ذیل ابواب مشخص) عرضه شد. هر چند اين تبويب در اغلب موارد نه از نظر كمّى از محدوده روايات تجاوز مى كرد و نه از نظر الفاظ.

نمونه روشن اين شيوه، كتاب «شرايع» از على بن بابويه قمى است كه آن را به صورت نامه اى به فرزندش محمّد بن على بن بابويه، معروف به شيخ صدوق نوشته است. این کتاب اگرچه از بین رفته و حتی یک نسخه از آن هم به دست علمای معاصر نرسیده، اما از نظر شكل بندى و عدم تجاوز آن از محدوده روايات همان است كه درباره اش گفته شده که «هرگاه اصحاب در نصوص كمبودى احساس مى كردند به كتاب شرايع على بن بابويه مراجعه مى كردند»(9). پس در اين دوره هر چند فقه و اجتهاد شكل گرفت ولى در واقع همان فقه مأثور بود. البتّه گاه همين فقه مأثور به صورت مبسوط، همراه با ذكر متن روايات و اسناد آن تدوين مى شد، مانند کتاب «كافى» شيخ كلينى و کتاب «من لا يحضره الفقيه» شيخ صدوق.

در این دوره سه مدرسه فقاهت شیعه را نمایندگی می کردند. یکی «مدرسه قم و ری» که فقهایش در عرضه فقه تنها به نصوص تمسّک مى جستند و از آن به استدلالات عقلى تعدّى نمى كردند. از بزرگان اين مدرسه مى توان به صدوق پدر و پسر اشاره كرد.

دوم «مدرسه عمّانى و اسكافى‏» بود که به استفاده از استدلالات عقلى در مسائل فقهی مشهور بودند تا آنجا كه گاه عمل به قياس و استحسان را به آنها نسبت مى دهند. گفته شده تألیفات آنان مانند «المتمسّك بحبل آل الرسول» و «تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة» و «الاحمدى للفقه المحمدى» که در آنها استدلال ها وتفریعاتی عقلی بر مسائل فقهی زده شده، نزد اصحاب و علمای قرن های چهارم و پنجم بسیار معتبر شمرده می شده است.

مدرسه سوم شیعه در آن زمان «مدرسه بغداد» است که با علمای برجسته ای چون شيخ مفيد و شاگردانش نظير سيّد مرتضى شناخته می شود. اين مدرسه ميان آن دو شيوه، يعنى تمسّك به نصوص و استدلات عقلى جمع كرد، شايد از آن رو كه شيخ مفيد در هر دو مدرسه سابق الذكر شاگردى كرده بود. شيخ مفيد تأليفات متعددى در فقه دارد از جمله کتاب «مقنعه» كه کتاب «تهذيب الاحكام» شيخ طوسى شرح آن است.

مهم ترین ویژگی های این دوره

مهم ترین ویژگی های این دوره را می توان این امور دانست:

1. عرضه كتب فقهى به صورت تبويب شده، امّا غالبا در محدوده روايات و با استفاده از الفاظ روايت.

2. اجتهاد در اين دوره، بسيط و ساده بود و با توزيع روايات و عرضه آن بر ابواب فقهى، حكم آن بيان مى شد و در استنتاج هم متن روايت ذكر مى شد.

3. اين دوره آغاز تدوين اصول فقه به حساب مى‏ آيد. نخست شيخ مفيد رساله اى به نام «التذكرة باصول الفقه» نوشت. آنگاه شاگردش سيّد مرتضى كتاب مشروح ترى در اصول فقه به نام «الذريعة الى اصول الشريعه» را تدوين كرد.(10)

دوره سوم: عصر تحوّل در عرصه فقاهت و اجتهاد

اين دوره از عصر شيخ طوسى آغاز می ‏شود یعنی از زمانى كه وى به اجبار از بغداد به نجف اشرف هجرت كرد. او از شاگردان برجسته شيخ مفيد و سيّد مرتضى بود و مدّت زيادى را نزد آنان شاگردى كرد. شيخ طوسى نيز كتاب فقهى خود یعنی «نهایه» را در آغاز همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روايات و بدون تفريعات گسترده نوشت.

با ناامن شدن بغداد و تهديد شيخ طوسى، آن فقيه بزرگ در سال 448 هـ ق به نجف اشرف هجرت كرد و حوزه علميّه آنجا را تأسيس نمود.(11) در آنجا بود که كتب فقهى از شيوه مرسوم كه به صورت تدوين نصوص بود، تغيير يافت و فروعات تازه اى بر آن افزوده شد. در همه اين فروعات به طور كامل از استدلال به روايات و قواعد اصول عقلى استفاده گرديد.

شروع اين تحوّل، از ناحيه شيخ طوسى و با نوشتن كتاب «مبسوط» آغاز شد. وى در مقدّمه كتاب مبسوط آورده است كه: «پيوسته مخالفان، ما را تحقير كرده و مى گويند آنها فروعات و مسائل اندكى در فقه دارند و ادّعا مى كنند كسانى كه به قياس و اجتهاد (به معناى خاص نزد اهل سنّت) عمل نمى كنند نمى توانند تكثير مسائل نمايند و بر اساس اصول كليّه، تفريع فروع كنند… من از گذشته به انجام اين كار علاقه مند بودم ولى كم رغبتى طايفه اماميّه مرا از انجام آن منصرف مى ساخت زيرا اماميّه اخبار فراوانى در اختيار داشتند و در مسائل، از الفاظ صريح و روايات بهره مى بردند به گونه اى كه اگر كسى آن الفاظ را تغيير مى داد و از لفظ ديگرى به جز روايت، براى رساندن مقصود خويش بهره مى گرفت، تعجب مى كردند. از اين رو نخست من كتاب «نهايه» را به همان شيوه مرسوم نوشتم تا از نوشتن كتاب مبسوط (به شيوه تازه) شگفت زده نشوند».(12) این بیانات به خوبى نشان مى دهد كه شیخ طوسی براى انتقال از دوره دوم فقه، به دوره سوم كار بزرگى انجام داد و تحوّل عظيمى به وجود آورد.

مهم ترین ویژگی های این دوره

این دوره تاریخی ویژگی های بسیار مهمی دارد که از میان آنها می توان به این موارد اشاره کرد:

1. نگارش جديد مسائل فقهى؛ مرحوم شيخ طوسى، سنّت گذشتگان را در تدوين كتب فقهى كنار گذاشت و با استفاده از قواعد و اصول كلى به تفريع فروعات پرداخت و از تقييد به متن روايت (نه محتواى آن) در تدوين مسائل فقهى خارج شد و فصل تازه‏اى را در تدوين كتب فقهى اماميّه باز كرد.

2. ورود «اجماع» به ادلّه فقه؛ بدین ترتیب که تا زمان سيّد مرتضى، اماميّه در مسائل فقهى به اجماع استدلال نمى كرد و تنها اهل سنّت از آن بهره مى گرفت ولى از زمان سيّد مرتضى و مخصوصاً از عصر شيخ طوسى، اجماع نزد اماميّه به عنوان يكى از ادلّه مورد پذيرش قرار گرفت هر چند مبنای حجیت آن نزد شیعه که از راه «لطف» و مانند آن دانسته می شد به کلی متفاوت با مبنای اهل سنت در حجت شمردن آن است.

3. ورود گسترده «علم اصول فقه» به عرصه فقه که با نگارش کتاب «عدّة الاصول» توسط شیخ طوسی آغاز شد. زیرا که اين كتاب سالها به عنوان كتاب درسى در حوزه‏ هاى علميّه اماميّه مورد استفاده قرار گرفت. از ثمرات مهم اين اثر، اثبات حجيّت خبر واحد بود.(13)

انسداد باب علم و باز شدن باب اعتبار ظن، نقطه عطف تاریخ فقاهت شیعه

درباره دوره های سوم و چهارم تطور فقه و اجتهاد شیعه، یادآوری یک نکته به عنوان یک نقطه عطف در فقاهت شیعه لازم است و آن هم اینکه اولین قرون بعد از آغاز غیبت کبری، زمانه بسیار حساسی بود و جریان فقه شیعی بایستی تصمیم بسیار حیاتی ای را اتخاذ می کرد. با بسته شدن باب علم كه منحصر در معصومین(عليهم السلام) در دوران حضورشان تلقى مى‏ شد، دستيابى قطعى به احكام امكان پذير نبود. شيعه از اين پديده با عنوان «انسداد باب علم» ياد مى‏ كند. حال پرسش‌ اصلی این بود که آیا اجتهاد در دین‌ ـ به معنای تکیه بر ظنّ ـ می تواند جایگزین علم قطعی شود یـا خیر؟‌ آنچه به تدریج بعد از این زمان اتفاق افتاد نشانگر پاسخ مثبت فقها به این پرسش است.(14)

در این زمینه نقطه عطف بسیار مهم تاریخ اجتهاد مسأله رسمیت بخشیده شدن کاربرد ظنون در دستیابی به حکم شرعی توسط سید مرتضی است. سید مرتضى رسما از اجتهاد در شيعه سخن گفت و ظنى بودن آن را يادآور شد. وى در كتابش در اين باره مى‏ نويسد: «اگر چه اجتهاد عبارت است از اثبات احكام شرعيه به غير از نصوص و ادله آن اما طريق و روش آن اتكاء به امارات و ظنون است».(15)

دوره چهارم: عصر ركود و تقليد

اين دوره از نيمه قرن پنجم آغاز و تا پايان قرن ششم ادامه مى يابد. به سبب عظمت علمى شيخ طوسى، ابّهتى از وى در ميان فقهاى اماميّه به وجود آمد به گونه اى كه تا سالها فقيه مستقلى كه بتواند بر خلاف نظرات شيخ فتوا دهد يافت نشد. قداست علمى او سبب شد تا بيش از صد سال كمتر كسى جرأت مخالفت با نظراتش را داشته باشد. فقهايى كه پس از وى كتابى مى نوشتند، مرجع علمى آنها كتابهاى شيخ بود و همان را به بيانى ديگر نقل مى كردند به اين سبب اين عصر، دوره تقليد از افكار شيخ و ركود در فقاهت و اجتهاد نام گرفت.

البته برخى از نويسندگان معتقدند سبب ديگر ركود در اين دوره، وجود جوّ عظيم تبليغاتى عليه شيعيان و قتل و غارت آنان بود. اين يورش ها از زمان شيخ طوسى شروع شد و بغداد از سلطه آل بويه خارج گرديد و «طغرل بك» كه حاكمى سنّى مذهب و متعصّب بود بر آن ديار تسلّط يافت. وى به قتل و غارت شيعيان پرداخت و حتّى كتابخانه شيخ طوسى را نيز به آتش كشيد. در سال 579 هجرى نيز صلاح الدين ايّوبى در حلب بر شيعيان شمشير كشيد و آنها را وادار به پذيرفتن مذهب اهل سنّت و عقيده اشاعره كرد و اعلام نمود جز مقلّدان مذاهب اربعه، كسى حق خطابه و تدريس ندارد. وى در مصر نيز با شيعيان به همين شيوه عمل كرد. طبيعى است كه در چنين جوّ رعب و وحشت و ناامنى فرصت و نشاط علمى و نوآوری هاى فقهى از عالمان گرفته شود.

با این حال در اين دوره نيز جمعى از فقها مشعل فروزان فقه اهل بيت(عليهم السلام) را روشن نگاه داشتند که می توان به از میان آنها به این چهره ها اشاره کرد: قاضى ابن برّاج طرابلسی مؤلّف كتاب «مهذّب» ابوعلى طوسى، فرزند شيخ طوسى، فضل بن حسن بن فضل طبرسى نويسنده تفسير ارزشمند «مجمع البيان»(وى آراى فقهى خويش را ذيل آيات الاحكام در همان كتاب تفسير خود آورده است)، أبو جعفر محمّد بن على طوسى معروف به «ابن حمزه»، قطب راوندی، ابن زهره و… .

مهم ترین ويژگى هاى اين دوره تاریخی را می توان در امور ذیل خلاصه کرد:

1. رکود علمی در فقه و تقلید از آثار شیخ طوسی.

2. توجه به فقه قرآن و نوشته شدن آثاری چون «فقه القرآن» اثر قطب الدین راوندی و «مجمع البیان» اثر شیخ طبرسی.(16)

دوره پنجم: عصر تجديد حيات فقه اهل بيت(ع)

پس از آنكه سالها افكار شيخ طوسى بر فقه شيعه سايه افكنده بود و به سبب نفوذ فوق العاده علمى شيخ كسى با وى مخالفت نمى كرد، در اواخر قرن ششم راه نقد افكار وى گشوده شد و نشاط فقاهت و اجتهاد بار ديگر به جمع فقها بازگشت. اين حركت تا قرن يازدهم (عصر سيطره اخباريون) ادامه يافت.

پرچمدار نهضت نقد آرای شیخ طوسی، محمّد بن ادريس حلّى بود که با این کار انفتاح باب اجتهاد را تداوم بخشيد. وی در یکی از کتاب های خود به نام «السرائر» می نویسد: «طريق صحيح نزد من عمل به كتاب خدا، يا سنّت رسول خداست كه به طور متواتر رسيده باشد يا اجماع است. و اگر اين سه راه نبود آنچه را كه محقّقان مى توانند در مسائل شرعى بدان اعتماد كنند تمسّک به دليل عقل قطعى است زيرا در اين صورت مسائل شرعى بر اساس دليل عقلى بقا يافته و به دليل عقل موكول شده است».(17) ابن ادريس بر خلاف شيخ طوسى به خبر واحد اعتماد نداشت.(18)

از دیگر علمای بزرگ این دوره تاریخی «محقّق حلّى» – نویسنده کتاب «شرایع الإسلام» که تا سال ها کتاب درسی حوزه های علمیه بود – است که به تهذيب آراى شيخ طوسی پرداخت و آنها را در چهارچوب روشنى عرضه كرد و با استفاده از اعتراضات و انتقادات ابن ادريس حلّی به دفاع از مكتب شيخ طوسى پرداخت.(19) از مهمترين اقدامات محقّق ترتيب فقه و تهذيب ابواب آن بود. وى در تقسيم فقه، ابتكارى به خرج داد و فقه را به: عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم كرد.(20) از دیگر فقهای این دوره تاریخی می توان به شخصیت های برجسته ای چون ابن طاووس، علامه حلی، شهید اول محمد بن مکی عاملی، شهید ثانی زین الدین بن علی بن احمد عاملی، محقق کرکی، محقق اردبیلی، فاضل مقداد و… اشاره کرد.

مهم ترین ویژگی های این دوره

در نگاهی کلی می توان گفت این دوره تاریخی واجد ویژگی های ذیل است:

1. شكسته شدن عصر تقليد از گذشتگان به طور كامل.

2. تأليف فراوان متون فقهى که از مهم ترین آنها می توان به «شرايع» و «قواعد» و «لمعه» اشاره كرد.

3. تأليف دوره هاى مفصّل فقه در مجلدات فراوان.

4. اهتمام به اصول فقه به شكل تازه ميان فقها و تألیف کتاب هایی با این موضوع همچون «معارج الاصول»(اثر محقق حلی) و «نهاية الوصول الى علم الاصول»(اثر علّامه حلّى).

5. تدوين كتب رجال تازه به صورت دقيق تر همچون کتاب «رجال علامه حلی» و کتاب «رجال ابن داوود».

6. تألیف کتاب هایی در آیات الأحکام همچون کتاب «کنز العرفان» فاضل مقداد و «زبدة البیان» محقق اردبیلی.

7. توجّه به تدوين فقه حكومتى و توجه به مسائلی همچون حدود ولایت فقیه، خراج، مقاسمه، نماز جمعه و… .(21)

دوره ششم: عصر پيدايش حركت اخبارى گرى‏

با تلاش های علمای متمایل به اجتهاد و استنباط و تدوین رساله های مختلف از سوی آنها، به تدریج و تا اواسط قرن پنجم هجری قمری، حدیث گرایی، رو افول گذاشت و گرایش فقها تا قرن ها به استنباط و اجتهاد فزونی یافت و کم فروغی و بی ‌رونقی مکتب فقیهان اهل حدیث را در پی داشت.(22) تا اینکه در اوایل قرن یازدهم هجری قمری، حدیث گرایی با شکل و شمایل و ویژگی های جدید و با فعالیت های شخصی به نام محمد امین استرآبادی مجددا ظهور کرد. این شخصیت تاریخی در دوران تحصیل و تدریس و تألیف خود، اصولی ها را شدیدا مورد نقد و طعن و تشنیع و هجمه بسیار تند قرار داد.

اخباری ها از زمان محمدامین استرآبادی و بعد از آن فقط اخبار و احادیث را – آن هم به صورت افراطی و عموما با کم اعتنایی به مبانی رجال و درایه – در استباط احکام شرعی موجّه دانستند و اعلام کردند که «قرآن» و «اجماع» و «عقل» را به عنوان راه های استنباط احکام به رسمیت نمی شناسند. اخباری ها تمسک به ظواهر قرآن برای به دست آوردن احکام را مردود شمردند. زیرا اعتقاد داشتند قرآن برای كسی حجّت است كه مورد خطاب قرآن قرار گرفته باشد و مخاطبين قرآن فقط ائمه طاهرين(عليهم السلام) هستند؛ بنابراین جز در مواردی که حدیثی از معصومین راجع به آیه ای از قرآن وجود نداشته باشد، استناد به آیات این کتاب آسمانی نزد اخباری ها وجهی ندارد.

اصحاب این مکتب فکری، اجماع علما را نیز از این باب مردود می دانند که در نظرشان این راه، از اختراعات اهل سنت است.(23) درباره عقل نیز به نظر اخباری ها تمام مواردی که به گونه ای حکم عقل در استنباط احکام شرعی وارد شده باشد، وجهی شرعی ندارد. به نظر آنها فقها و مجتهدين با تمسک به عقل در استنباط احكام، از اهل قياس و اجتهاد و نيز از متكلمين و فلاسفه و منطقيين متابعت كرده اند.(24)

زمینه های پیدایش اخباری گری و گرایش افراطی به احادیث

البته گرايش شديد به احادیث را نزد اخباری ها مى توان عكس العمل شديد در برابر عقل گرايى برخی از فقهای شیعه در آن دوران مثل مرحوم محقّق اردبيلى و شاگردان و پيروانش دانست. در سده های اولیه بعد از غیبت کبری جمعى از فقها در استنباطات خويش فقط به كتاب و سنّت توجّه داشتند و از ورود عقل به مباحث فقهى ـ براى دورى جستن از عمل به قياس و رأى ـ اجتناب مى كردند، ولى برخى ديگر از فقها مانند عمّانى و اسكافى از استنباط عقلى در مسائل شرعى و فقهى بهره ها مى گرفتند تا اينكه شيخ مفيد و شيخ طوسى با بهره گيرى از هر دو مكتب تعادلى ميان آن دو روش برقرار ساختند و اين خط و مسير سالها ادامه داشت.

ولى در قرن دهم یعنی تقریبا صد سال پیش از ظهور موج جدید اخباری گری، رويكرد تازه اى به عقل و سخت گيرى در تمسّک به احاديث به وجود آمد كه پرچمدار اين نهضت محقّق اردبيلى بود. پس از وى نیز صاحب مدارك، صاحب معالم و محقّق سبزوارى همين تفكّر را تقويت كردند. در چنين فضايى محمد امین استرآبادى كه در حجاز و در محيط حديثى اقامت گزيده بودد، تفكّر حديثى و اخبارى بر وى سلطه افكند و با تصلّب در اخبار به نفى و ستیز با عقل‏گرايى پرداخت كه نتيجه آن مخالفت با شيوه اصوليين و عقل گرايان شد.(25)

مهم ترین چهره های اخباری

از زمان ظهور مجدد تا افول حرکت اخباری گری، علمای زیادی بودند که با نسبت های کم یا زیاد به ترویج و توسعه مبانی اخباری ها همت گماردند که از میان همه آنها می توان به چهره هایی برجسته ای اشاره کرد؛ مانند: محمد امین استرآبادی، ملا محمّد تقى مجلسى، ملا محسن فيض كاشانى، محمّد بن حسن حرّ عاملى، علّامه محمّد باقر مجلسى و شيخ يوسف بحرانى.(26)

دوره هفتم: عصر تجديد حيات اجتهاد در عرصه فقاهت

اين دوره، از اواخر قرن دوازدهم آغاز شد و اخباری گری را به طور کلی از جریان مسلط حوزه های علمیه به زیرکشید. هر چند در عصر رواج اخبارى گرى، جمعى از علماى اصولى نيز به تلاش خويش ادامه مى دادند، ولى تفكّر اخبارى به گونه اى سيطره داشت كه اجازه نفوذ و رشد افكار مجتهدان اصولى را نمى داد. در اواخر سلطه اخباريون، كه دانشمندان آنان راه اعتدال را در پيش گرفته بودند، عالم محقّق و دانشمند ژرف انديش، علّامه وحيد بهبهانى در برابر تفكّر اخبارى گرى برخاست. وى از نجف اشرف به كربلا آمد كه مركز اخباريون بود و زعامت آنان را مرحوم شيخ يوسف بحرانى نويسنده كتاب «الحدائق الناضرة» بر عهده داشت. محقّق بهبهانى، مبانى اخباريون را نقد كرد و به تقويت مبانى مجتهدان اصولى پرداخت.

مهم ترین پاسخ های علامه بهبهانی به اخباری گری

اجمالى از مهم ترين پاسخهاى دقيق و علمى علّامه بهبهانى به مبانى اخباريون چنين بود:

1. محقّق بهبهانى در پاسخ اخباری ها که تمسّک به «ظواهر قرآن» را تفسیر به رأی می دانستند، اعلام کرد که تمسّك به ظواهر قرآن، پس از فحص از مخصّص، مقيّد، ناسخ و مانند آن كه از معصومان وارد شده باشد در حقيقت عمل به قرآن است و از قسم «تدبّر در قرآن» به شمار مى آيد و اين مسأله با تفسير به رأى تفاوت فراوانى دارد. زيرا ظواهر الفاظ در عرف متشرّعه حجّت است.

2. این عالم اصولی در رد مخالفت اخباری ها با «حجیت عقل» برای استنباط حکم شرعی، رساله اى در حسن و قبح عقلى نوشت و در آن حجيّت عقل را در مستقلّات عقلى به اثبات رسانيد و روشن ساخت كه روایات ناهیه از قیاس کردن دین خدا با عقل، در واقع اشاره به احكام ظنّى عقل از راه هايى چون قياس و استحسان و … دارد و گرنه در احكام قطعى عقل كه هيچ فطرت درستى در حجيّت آن شك ندارد، حكم عقل حجّت است؛ مانند «قبح عقاب بلا بيان» و يا «اشتغال يقينى نياز به فراغ و برائت يقينى دارد» و نظير آن و در روايات معصومين بر حجيّت عقل تأكيد شده است.

3. وحید بهبهانی همچنینن در پاسخ به نقدهای اخباری ها به «اجماع» که آن را الهام گرفته از روش های اهل سنت می دانستند، روشن ساخت که «اجماع» ميان ما و عالمان اهل سنّت اشتراك لفظى دارد و گرنه اجماعى كه ما معتقد به حجيّت آن هستيم تفاوت جوهرى با اجماعى كه اهل سنّت بدان معتقدند دارد. اهل سنّت اجماع را فى نفسه حجت مى دانند؛ ولى فقهاى اهل بيت(عليهم السلام) معتقدند كه اجماع طريقى است براى تحصيل قول و نظر معصوم(عليه السلام). شرايط تحصيل نظر معصوم به وسيله اجماع در علم اصول توضيح داده شده است.

4. اخباری ها معتقد بودند كه «همه احاديث» وارده از معصومان در كتب معروف و معتبر مانند «كتب اربعه» قطعى است و نيازى به علم رجال، براى بررسى اسناد آنها نداريم. محقّق بهبهانى اين مبنا را نيز رد كرد و در رساله «اجتهاد و اخبار» نياز به علم رجال را اثبات كرد. افزون بر اين وى با ابتكاراتى در علم اصول، فصل تازه اى را نيز در اين علم گشود و سبب رشد و بالندگى آن گرديد.

مهم ترین چهره ها و تألیفات علمی این دوره

از مهم ترین شاگردان وحید بهبهانی که راه او را ادامه دادند می توان به چهره هایی نظیر ملا مهدی نراقی، سیدمحمدمهدی بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشف الغطاء و… اشاره کرد.

در این دوره تاریخی موسوعه های اصولی و فقهی فراوانی تألیف شد. برای مثال می بینیم که در علم اصول مرحوم ميرزاى قمى «قوانين الاصول» را تدوين كرد و همچنين سيّد ابراهيم قزوينى كتاب «ضوابط الاصول» و شيخ محمّد ابراهيم كلباسى كتاب «اشارات الاصول» را نگاشت.(27)

دوره هشتم: عصر نوآورى هاى فقهى‏

اين دوره، از نيمه قرن سيزدهم آغاز شد و بر اثر اين تلاش ها و بالندگى و رشد خطّ فكرى محقّق‏ بهبهانى، زمينه ظهور حركت جديد علمى به همراه ابداع اسلوبى جديد و روشهاى تازه در فقه و اصول پديد آمد. پيشواى اين حركت بديع در فقه و اصول، شيخ مرتضى انصارى بود. شيخ انصارى در كتاب اصولى معروف خويش به نام «الفرائد» كه به رسائل مشهور است و بيش از يک قرن است كه از كتاب هاى درسى حوزه‏ هاى علميّه شيعى است، ابداعات اصولى فراوانى را عرضه نمود. در فقه نيز كتاب ارزشمند المكاسب را نوشت كه همچنان از كتاب هاى درسى حوزه ‏هاى علميّه است. اين كتاب از احكام كسب هاى حرام، احكام مختلف خريد و فروش، احكام خيارات، شرط شرعى و غير شرعى و احكام قبض و نقد و نسيه بحث مى كند و در آن شيوه هاى تازه و بديعى را در استنباط احكام فقهى به كار گرفت.

از مكتب شيخ انصارى نيز شاگردان توانمندى به جهان اسلام عرضه شد كه مهم ترين آنها عبارتند از: سيّد حسين كوه كمرى، ميرزا محمّد حسن شيرازى، ميرزا حبيب اللَّه رشتى، شيخ محمّد حسن آشتيانى، آخوند خراسانی و… .

آخوند خراسانی یکی از برجسته ترین شاگرادن شیخ انصاری بود که خود نيز داراى ابداعات و نوآورى هايى در «اصول فقه» است. آخوند خراسانى از مدرسان چيره دستى بود كه در پاى درس وى بيش از هزار نفر حاضر مى شدند. كتاب اصولى وى به نام «كفاية الاصول» حدود يک قرن است كه در سطوح عالى حوزه ها تدريس مى شود.

مكتب شيخ انصارى به عنوان خطى فكرى داراى ثمرات و بركات وجودى فراوانى بود و افزون بر شاگردان بلاواسطه، جمعى از علما و فقهاى نامى از آن مكتب بهره مند شدند و از شاگردان شيخ انصارى استفاده كردند. فقهاى بزرگى در اين دوره پا به عرصه وجود گذاشتند و با واسطه از مكتب شيخ بهره مند شده و منشأ آثار و بركات و نوآوری هاى فراوانى شدند بلكه تعداد قابل توجّهى از آنان، هر كدام صاحب سبک و مدرسه اى گرديدند. جمعى از آنان از اين قرار است:

سيّد محمّد كاظم يزدى صاحب كتاب معروف «العروة الوثقى»، شيخ عبد الكريم حائرى مؤسّس حوزه جديد علميّه قم كه شاگردان بزرگى همچون امام خمینی، آیت الله گلپایگانی و آیت الله اراکی را پرورش داد، ميرزا محمّد حسين نائينى، شيخ ضياء الدين عراقى که علمای برجسته ای مانند آیت الله سیدمحسن حکیم و… شاگردش بودند، شيخ محمّد حسين اصفهانى که شاگرد برجسته ای چون شیخ محمدرضا مظفر داشت، آيت اللَّه سيّدمحمّدهادى ميلانى مرجع و زعيم مسلمانان در منطقه خراسان، علّامه سيّد محمّد حسين طباطبايى صاحب تفسير معروف و مشهور «الميزان فى تفسير القرآن»، آیت الله سيّد أبوالحسن اصفهانى، آيت اللَّه سيّد حسين بروجردى، آية اللَّه سيّد احمد خوانسارى، آیت الله خوئی و… .

مهم ترین ویژگی های این دوره

مهم ترین ويژگى های این دوره عبارت اند از:

1. تنظيم ويژه مباحث اصولى‏ در تألیفات علمایی چون شیخ انصاری و آخوند خراسانی به مباحث الفاظ و مباحث عقلی.

2. نوآورى هاى فقهى‏ گسترده در مسائل جدید.

3. اهتمام گسترده به عبادات و عقود.

4. پيدايش «تقريرات» در فقه و اصول‏.

5. پيدايش رساله‏ هاى عمليّه به شكل جديد.

6. جامعه نگرى به جاى فردنگرى در عرصه فقاهت.

7. ورود فقاهت به عرصه رهبرى اجتماعى مسلمين در مسير مبارزه با استعمار خارجى و استبداد داخلى.

8. توجّه به مسائل دنياى جديد و مسائل تازه اى كه در تبادل فرهنگ ها و برخورد فرهنگ اسلامى با تمدّن جديد غرب به وجود آمد.

9. نفوذ مسائل فقهى در عرصه قانون گذارى و متأثّر شدن مجالس تقنينى از فقه و حقوق اسلامى.

10. تدوين كتبى در عرصه حكومت و سياست، احوال شخصيّه و اقتصاد.(28)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا